رمان

توضیح کوتاهی درباره بعضی رمانها که خوانده ام

رمان

توضیح کوتاهی درباره بعضی رمانها که خوانده ام

اتللو

نویسنده : شکسپیر

نمره: 80

نمایشنامه تراژدی

خلاصه

«دزدمونا» که دختر زیبای یکی از با نفوذ ترین افراد« ونیز» است عاشق« اتللو»ی سیاه پوست شده که از برترین سرداران جنگی است. آنها با هم ازدواج می کنند و «یاگو» که به دلایلی از اتللو متنفّر است به زندگی آنها حسادت می ورزد.

نظر

شخصیت پردازی یاگو، شاهکار شکسپیر است . اما شخصیت ضعیفی مثل ردریگو هم در داستان حضور دارد. یاگو نقشه های خود را با چنان مهارتی پیش می برد که فقط می توان به او آفرین گفت . بعلاوه لحظات عاشقانه داستان ، بسیار تاثیر گذار و قابل تامل است.

درونمایه

حسد و عقل معجونی می سازند که تباهی و ویران گری آن غیر قابل توصیف است و حتی قوی ترین عشق ها در برابر آن تاب نمی آورند.

تکه ای از داستان

یاگو: خب حالا چه کسی می توان د بگوید که یاگو متقلّب و بد جنس است؟ آیا راهنمایی ای که به کاسیو کردم راست و درست و از صمیم قلب نبود؟ آیا فقط از همین راه نمی توانم اتللو را درهم بشکنم ؟ آیا دروغ گفتم که دزدمونا خوش قلب و مهربان است؟  و اگر فرد بدبختی از او خواهشی کند حتما رد نخواهد کرد؟ پس راه راست مقصود همین است که به کاسیو نشان دادم ، دیگر چطور می شود گفت که من بد طینت هستم. آخ! شیطان هم وقتی می خواهد کسی را به کار زشتی وا دارد ، اول آن کار را به صورت ملکوتی جلوه می دهد. من هم از استادم خوب یاد گرفته ام.

ن والقلم

نویسنده: جلال آل احمد

نمره : 65

رمان اجتماعی

خلاصه

داستان زندگی دو میرزا بنویس به نام های اسدالله و عبدالزکی که در بستر زمانی حدود قرنهای 11 تا 13 اتفاق می افتد و طی آن گروهی از قلندرها قصد بدست گرفتن مصدر امور را دارند و این موضوع در زندگی اسدالله که همواره به عریضه و شکایت نویسی مشغول است تاثیر شگرفی میگذارد.

نظر

آل احمد در قالب این رمان بسیاری از تفکرات و دلمشغولی های فکری و فلسفی خود را بیان کرده ، اما اگر در کتاب غرق شوید هرگز متوجه این مقدار زیاد از شعارها نخواهید شد. اما درکل این رمان ارزش دوبار خوانده شدن را ندارد.

درونمایه

ظلم لازمه هر حکومتی است.

هر کس در مسند قدرت، دچار تزلزل در بنیان های فکری میشود.

تکه ای از داستان

حسن آقا گفت: اصلا چه نیازی به شهادت من؟ مگر نقطه اولی شهید نشد؟

میرزا عبدالزکی پرسید : جانم ، میرزا کوچک جفردان را میگویی؟ او که خودش را به خمره تیزاب انداخت، آقا!

حسن آقا گفت: آقا سید تو چرا حرفهای میزان الشریعه را میزنی؟ خمره تیزاب کدام است؟ شنیده ای وقتی امام زمان ظهور کند مردم گمان می کنند مذهب تازه آورده؟ هان؟ از کجا که تراب کوی حق همان امام زمان نباشد؟

میرزا اسدالله گفت: خیالت راحت باشد که برای من فرقی نمی کند . من نیستم از آنهایی که به انتظار امام زمانند. برای من هر کسی امام زمان خودش است. مهم این است که هر کسی به وظیفه خودش عمل کند.